دوست دارم نگات کنم تو هم منو نگاه کنی
من تو رو نگاه کنم تو هم منو صدا کنی
قربون چشات برم از راه دوری اومدم
جای دوری نمی ره اگه به من نگاه کنی
دل من زندونیه تویی که تنها می تونی
قفس وا کنی و پرنده رو رها کنی
می شه کنج حرمت گوشه قلب من باشه
می شه قلب منو مثل گنبدت طلا کنی
تو سرت شلوغه زیره دستیات فراوونند
از خدا می خوام کمی نگاه به زیر پات کنی
تو غریبی و منم غریبم اما چی میشه
دل این غریبه رو با خودت آشنا کنی
دوست دارم تو ایوون آینت از صبح تا غروب
من با تو صفا کنم تو هم منو دعا کنی
به وفای کفترای حرمت منم می خوام
کفتری باشم که تنها تو منو هوا کنی
دلمو گره زدم به پنجرت دارم می رم
دوست دارم تا من میام زود گره ها رو وا کنی
صد هزار دفعم شده پای ضریح زار می زنم
تا دلت یکبار بسوزه دردامو دوا کنی
دوست دارم که از حالا تا صبح محشر همه شب
من رضا رضا کنم تو هم منو رضا کنی
گفتم بیـا نگـارا، مردم در انتظارند
گفتا بگو به مردم، من هم در انتظارم
گفتم دعا که عمریست،وِرد لب است ما را
گفتا دعایِ تنها بنموده، شرمسارم
آنگاه که انعکاس ماه بعد از قرنها انتظار بر بام قلب ها حک میشود، هنوز خوابهایمان
جمعه های فـراق را در خاطر نگاه داشته است.
هنوز هم شعرهایمان بوی هجرت مصرعی را در غفلت خاموش صبح و شــام به انتظار نشسته است.
چرا که به دنبال صفتی ساده از طوایف عاطــفه ایم...
ولی هنوز حروف ربط را در ندبه های جمعــــــه نیافته ایم...!
ای یـوسـف دور از وطـن !
سـخت اسـت بـرای مـن که از اشـک فـراقـت بی طاقـت شـوم،
در حـالـی کـه مــردمـان یـاد تـو را از خـاطـر بـرده بـاشـند...!