بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
قال رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم على منى به منزلة راسى من بدنى ؛
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: نسبت على با من ، مانند نسبت سر من با بدن من است .(1)
مردى که وسعت او در تمام عوالم وجود نمى گنجد، ما را چه رسد به اینکه ، در چند برگ به شرح شمایل پر شمیم او بپردازیم .
مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر |
ما همچنان در اول وصف تو مانده ایم .(2) |
براستى مردى را که در فضایلش رسول نجیب و ناجى صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: ضربة على یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین را مى توان در این چند برگ به وجودش دست یافت ؟!!
این نوشته و داستانهاى مختصر تحقیقا خواننده را در دریاى غم مظلومى على (علیه السلام ) گرفتار امواج آتشى خواهد کرد که قرنهاست که روح شیعیانش را غرق احتراق کرده است .
زین آتشى که در سینه من است |
خورشید شعله ایست که در آسمان گرفت (3) |
و اشک ما نیز در میان ، آتش آتشفشان دل پر حرارت ماست که از چشمه چشمان جارى و جاوید است .
بحر در ساغر گرداب نگنجد هرگز(4)
اى کسى که چشم روزگار و زندگى به چشمان مظلوم توست
اى کاش ما نیز در کوچه هاى کوفه با تو بودیم
اى کاش در رکاب تو با جماعت جاهل جمل مى بودیم و مى جنگیدیم
اى کاش در صفین در صف با صفا تو مى بودیم
و اى کاش در تنهائیت ، زمزمه هاى شبانه ات ، همانند کمیل و میثم و مقداد هم قدمت مى بودیم .
شاید اگر آن روزها مى بودیم این قدر نمى سوختیم .
و هزاران اى کاش هاى دیگر؛ که جگر ما را پاره پاره کرده است .
اللهم یا شاهد کل نجوا و موضع کل شکوى
جماعت جاهل و غافل با تو چها که نکردند کار را به آنجا رساندند که فرمودى : خدایا این جماعت مرا بیچاره کردند.
به خداوندى خداوند سوگند، دل آب از غصه هایت آب شد و قلب آتش کباب به قول پیر، پیرو، پایدار، خمینى :
ما را رها کنید در این رنج بى حساب |
با قلب پاره پاره و با سینه اى کباب |
و درود خداوند بر آن مرد خدایى باد!
که آه نامه آتشینش در خطبه شقیقه در سینه سخن پنهان گشت .
در نهج البلاغه اش عنان بیان به دست کیست ؟
به دست غم و غصه هاى او
براستى او با توسن سخن به کجا مى تازد؟ به دیار غربت و تنهایى به نخلستانها و چاههاى پر درد کوفه
بسوخت حافظ و ترسم که شرح قصه او |
به سمع پادشاه کامکار ما نرسد |
آیا کسى بود یا هست که سخن او را دریاب ، و خویشتن خویش را در فضاى معطر مطهر او گم کند.
به ادعا نتوان شیعه بود، شیعه کسى ست |
که پاى خود بگذارد به جاى پاى على (5) |
آیا براستى در بیت الاحزان فاطمه علیهاالسلام زمزم جارى و جاوید اشکهاى زهرا علیهاالسلام ، جزء براى غم مظلومى على جاریست ؟
زهرا جان ؛ این نوشته ها را از اول براى خرسندى تو نوشتم (6) براى زنى که غصه دار غریبى ، مرد تنها مدینه است .
مدینه بعد از نبى صلى الله علیه و آله و سلم
زهرا جان !
هر چه بر سر دلم مى کوبم ، آرام نمى گیرد بر آن یتیم نواز عرب ، على مرتضى بفرما بر این یتیم بیچاره اى که زمین خورده شیطان و نفس است دستى از سر لطف بر کشد.
زهرا جان !
به خداى تو سوگند! قلبم قبله اى جز تو ندارد
اى قبله من قبر تو کجاست ؟ براى تو نالیم یا از براى همسرت ؟
زهرا جان !
این سر پرغوغا و ناآرام ما پرچم ارادت به توست که بر نیزه ى تن ناله کنان چون شمع بقیع مى سوزد.
و امید اینکه روزى به عشق آل فاطمى بر چوبه دار سرافراز و لاله گون ، آرام گیرد.
زهرا جان !
وجود ما از خاک ، پاک فرما
روى دشمنانش سیاه و جانم به فدایش و لعنت خدا بر ظالمان آل محمد صلى الله علیه و آله و سلم
http://www.imamali.ir/کتاب%20و%20کتابخانه/کتاب%20ها/زندگانی%20امام%20علی